دریای دلتنگی‌ها

دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نبود و نیست و احیانا نخواهد بود!

تبلیغات تبلیغات

خوابیدی بدون لالایی و قصه

یاد قدیما بخیر. همزمان ک پلی لیست اندک و تکراری رو گوش میکردم، تلاش میکردم ب نت وصل بشم و بیام بلاگفا! ی سیم دراز از این سر خونه تا اون سر خونه و صدای عجیب غریب دایال آپ! اون موقع ها دوران راهنمایی بودم، شایدم اوایل دبیرستان! ی وبلاگ داشتم ب اسم ستاره دنباله دار.. اسمشم بخاطر آهنگ ابی بود! چقد چرت و پرت مینوشتم. زیاد اهل روزانه نویسی و خاطره نویسی نبودم، متن های ادبی و عاشقانه و ازین چیزا مینوشتم! تصورات و رویاهام رو مینوشتم! یادمه اون موقع ها مامان و
ادامه مطلب

کمک!!

چند روزه ک حالم بده.. با هیچکس حرف نمیزنم حتی رضا! همون چندکلمه‌ای هم ک درطول روز مجبورم حرف بزنم دعواس.. دیروز ب مامان پیام دادم حالشو پرسیدم و گفتم یادی از من نمیکنی! بعدش کلی پیام داد ک ببخشید و شلوغم و بیا و‌‌‌... من این رو بارها تجربه کردم ک مامان روزها میتونه بدون اینکه خبری از من بگیره ب زندگیش ادامه بده.. داداش همینطور.. و فقط باباس ک هر روز بهم زنگ میزنه و حالمو میپرسه.. داشتم ب این فکر میکردم ک با این اوصاف، من جایی برای برگشت ب خونه‌ی بابام رو
ادامه مطلب
جستجو در وبلاگ ها